محتاجم
به رویشی نه از این خاک
به زایشی نه از این دست
به حلقه ای نه چنین تنگ
به حرمتی نه چنین پست
پابندم
به سنتی که سزا نیست
به باوری که مرا نیست
به بخت بختک سنگی
به ظلمتی که روا نیست
خاموشم
که شهر خرده نگیرد
که مرد خرده نگیرد
که عقل خرده نگیرد
که درد خرده نگیرد
می گردم
دراین تسلسل بسته
برای روزنه ای باز
بلند می شوم از خویش
به پاس دیدن پرواز
می پاشم
از این دهان پراز شرم
به روی صورت دنیا
بگو که آمد و تف کرد
تمام هستی خود ر ا
محتاجم
به خیزشی نه از این خاک
به نغمه ای نه از این دست
به قصه ای نه چنین تلخ
به باوری نه چنین پست!
اشعار بسیار عمیق و نرم/ لطیف شما را بسیار پسندیدم.آنچه شما فرمودید در فقر فرهنگی و بی خردی خودمون باید جستجو نمود!؟ما باید تاریخ و ادبیات گذشتگانمون را از نو بازخوانی بکنیم البته نه برای نمره گرفتن!؟بلکه برای خرد مند شدن و نه دانشگاهی شدن!؟دانشگاهیانی که مانند ...کتاب بار کرده اند و پز مدرک اکادمی فقط دارند!!!!؟؟؟بهترین دلیلش هم سابقه 100ساله مدیران دانشگاهی بر سرنوشت مردم و نتیجه آن که همگی میدانیم چه بر روز مردم و کشور در آوردند؟انها که مدرک حسابی داشتند نتیجه اش را دیدیم!؟ وای به روزمون که مدارک قلابی و ...سهمیه ای هم اضافه شده است!!!!؟؟؟/مردمی که خرد ندارند حق ندارند از زندگی و رفاه و ارامش برخوردار بشوند؟باش تا صبح دولتت بدمد این هنوز از نتایج سحر است!!!؟؟؟شاد سلامت و پیروز باشید
سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو زندگی را در خود منعکس کن
نامت چه بود؟ آدم فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
دوباره چشمهای من که انتظار می کشد
49754 بازدید
55 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
69 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian