زندگی
در کوچه پس کوچه های عمر
با دیوارهای بلند گلی
که گاهی شاخه گل نسترنی
زشتی آنرا پوشاند
با روزهای خاکستری
و شبهائی همه یلدا
ره می پیمایم
سخن دل با که بگویم
آتش افتاده در دل را چکنم
نمی بینم
کوچه ها تاریک و وهم انگیزند
در آسمان
ذره نوری در آن دورهاست
شاید ستاده سهیل من باشد
نوائی آشنا
بسوی خویش می خواندم
باید رفت
به گمانم آنجا همه نیکیها و نیکان را ببینم
شاید نیمه سیبم را آنجا گذارده اند
سفره راه من کو
اینکه خالیست
با این ره توشه
به آنجا نمی رسم
سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو زندگی را در خود منعکس کن
نامت چه بود؟ آدم فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
دوباره چشمهای من که انتظار می کشد
49711 بازدید
12 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
26 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian